ღ نمــ نمــ بـارونـــ ღ
|
||
خـُـدآیـــا..! دَخـلـم بــآ خَــرجـم نمـی خـوآنـَـد.... کــَم آوُردَمـ .. صَــبـری کـهـ داده بـودی تمــــــآم شـد.. وَلــی دَردمـ همچنــآنـ باقـیسـتـــــــــــ ... بِــدِهـکــآرِ قـلـبمـ شُـده امـ ... میـدونـم شـرمندمـ نمـی کـنــی ... بـــآز هَـم صَـبـر مـی خوآهـم ...
من تنها با مردی ازدواج می کنم که عتیقه شناس باشد
زیرا فقط در این صورت است که
هرچه پیرتر شدم در نظر شوهرم عزیزتر خواهم بود . ................................ (آگاتا کریستین) در اگر باز نگردد ، نروم باز به جایی... پشت دیوار نشینم ، چو گدا بر سرِ راهی...
نه من آنم که زِ فیضِ نگهت چشم بپوشم ، نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی...
کس به غیر از تو نخواهم ، چه بخواهی ....چه نخواهی... باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی... همیشه سخت ترین نمایش به بهترین بازیگر
تعلق دارد،
شاکی سختی های دنیا نباش،
شاید تو بهترین بازیگر خدایی… در "نقاشی هایم" تنهاییم را پنهان می کنم... در "دلم" دلتنگی ام را... در "سکوتم" حرف های نگفته ام را... در "لبخندم" غصه هایم را... دل من... چه خردساااااال است !!! ساده می نگرد ! ساده می خندد ! ساده می پوشد ! دل من... از تبار دیوارهای کاهگلی است!!! ساده می افتد ! ساده می شکند ! ساده می میرد ! ساااااااااااااااااااااده
وقتی که وارد یه رابطه میشی.. الکـــی امیدوارش نکن الکـــی دلخوشش نکن الکـــی بش نگو رسیدی زنگ بزن الکـــی اسمشو صدا نکن که طرف بگه جووووونم الکـــی هی نگو عشقِ مــن رندگیِ من اون داره حرفاتو باور میکنه لعنتـــی وقتی میری داغون میشه داغــــــــــــــون.....
من اینجا پست میزارم نه واسه اینکه لایک بخوره پست میزارم نه اینکه پیج رو بالا ببرم پست میزارم فقط به یه دلیل که بگم...هی رفیق!!! فضا مجازیه ولی من و تو و خیلی از بچه های این دنياي مجازي دردمون یکیه... داداش من ...! آبجی من...! ما هم دردیم.!!!!!!!!.. مناجاتي بسيار زيبا از خواجه عبدالله انصاری الهی نام تو ما را جواز، مهر تو ما را جهاز،
شناخت تو ما را امان، لطف تو ما را عیان. الهی ضعیفان را پناهی. قاصدان را بر سر راهی. مومنان را گواهی. چه عزیز است آن کس که تو خواهی... الهی در جلال رحمانی، در کمال سبحانی، نه محتاج زمانی و نه آرزومند مکانی، نه کس به تو ماند و نه به کسی مانی. پیداست که در میان جانی، بلکه جان زنده به چیزی است که تو آنی. الهی اگر مرا در دوزخ کنی دعوی دار نیستم، واگر در بهشت کنی بی جمال تو خریدار نیستم. الهی! من به حور و قصور ننازم، اگر نفسی باتو پردازم، از آن هزار بهشت سازم الهی هر که ترا شناسد ؛ کار او باریک و هر که ترا نشناسد ؛ راه او تاریک . الهی توانائی ده که در راه نیفتیم و بینائی ده که در چاه نیفتیم . الهی بر عجز خود آگاهم و بر بیچارگی خود گواهم ؛ خواست خواست توست ؛ من چه خواهم....!!! خواجه عبدالله انصاری
برچسب:عاشقانه, :: :: نويسنده : بــــانــو هرگاه آماده بودید عاشق شوید، نه هرگاه که تنها بودید.... اگر آماده نیستید در پشت چراغ همچنان بمانید ...
وقتی صحبت مسافرت رفتن میشه,
اولین چیزی که به ذهنت برسه این باشه که:
هنذفری یادت نره!!!
این روزها ، روزه ام روزه ی سکــوتیست كه نیت کرده ام در نبـودنت بگیرم و هنگام سـحر دلـم را سیـر کنم از لقمه لقمه ی حسـرت! و به وقت اذان دلتنگی ها افطاری ام یک استکان خاطـره ی گــرم و شیرینی بوسه های جا گذاشتــه ات روی لبـهـایم باشـد مهمــانــی خـدا که تمام شود این منم که از پس نبودنت آهسته آهسته کافر مــی شـوم...
نم نم باران كم است ای آسمان فریاد كن قامت پیچك خمیده است آسمان بیداد كن ریشه ها در قعرخاك و سایه ها روی زمین آسمان این سایه ها را از قفس آزاد كن دست خورشیدی اگر بر قامت پیچك زدی شاپركها را فقط با نور ماهت یاد كن شیشه ی عمر شقایق از دلش محكمتر است اندكی هم این نصیحت را به گوش باد كن بغض نیلوفر فقط با گریه ات وا می شود آسمان همت كن و نیلوفری را شاد كن مي زند باران به شيشه، شيشه اما سرد و سنگين
بي تفاوت سرد و خاموش، شايد از يک غصه غمگين
شيشه در اوج سپیدي خسته از دلواپسي ها
من نشسته گنگ و مبهم مي رسم تا عمق رويا
آسمان همچو دل من خيس خيس از بي وفايي
بر لبم نام تو دارم اي بهار من کجايي؟
تا به کي چون شيشه ماندن در نگاه قاب تقدير
من همه ميل رسيدن دل ولي بسته به زنجير
آمدم تا چشمهايت در دلم عشقي بکارد
تو ولي گفتي که برگرد شيشه احساسي ندارد
مي زند باران هنوز... اين چنين غم در دل کيست؟؟
دست من بر شيشه لغزيد شيشه هم با بغض بگريست...
وقتیکه بارون می زنه خاطره ی عشق منه تنگه غروب آسمون لحظه ی تلخ رفتنه چشمای تو بارونیه اشکای من پنهونیه دستای ما از هم جدا غم تو دلم مهمونیه
باز ای باران ببار
بر تمام لحظه های بی بهار
بر تمام لحظه های خشک خشک
بر تمام لحظه های بی قرار
باز ای باران ببار
بر تمام پیکرم موی سرم
بر تمام شعر های دفترم
بر تمام واژه های انتظار
باز ای باران ببار
بر تمام صفحه های زندگیم
بر طلوع اولین دلدادگیم
بر تمام خاطرات تلخ و تار
باز ای باران ببار
غصه های صبح فردا را بشوی
تشنگی ها خستگی ها را بشوی
باز ای باران ببار... اشکی به چشم و در دلم آهی نمانده است
دیگرا مرا ز عشق گواهی نمانده است
در چشم بی فروغ من از رنج انتظار
غیر از نگاه مانده به راهی نمانده است
در سینه سر چرا نکشم چونکه بر سرم
جز سایه های بخت سیاهی نمانده است
در دوره ای که عشق گناه است بر دلم
جز جای داغ مهر گناهی نمانده است
نوری زمهر تو نیست به دلهای دوستان
لطفی دگر به جلوه ی ماهی نمانده است
در باغ خشک دوستی ای باغبان عشق
از گل گذشته برگ گیاهی نمانده است
شور و حلاوتی ز کلامی ندیده ام
شوقی و جذبه ای به نگاهی نمانده است
حسرت کشی ببین که دگر از وجود من
جز ناله های گاه به گاهی نمانده است...
مــن از تــــکرار ِ نـــام ِ تــو در قـــلـــب ِ خــویــــش هـــزار شــــــعر ميسازم... تــو بـه ایـــن دست سازه هـــای ِ مــن نخـند !!! عشق را صادقانه بـــــاور کــــن...
مــوجــودات ِ غــریبـی هـستیـم !
نـه طاقــت ِ دروغ را داریـــم
و نــه تحــمّل ِ حـقــیــقت را !!
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
||
|